مهدیسمهدیس، تا این لحظه: 17 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

دانشمند شبگرد🎓

تبر فراموش میکنه ولی درخت یادش میمونه!🍃

میخوام یکم بنویسم هرچند زیاد اهل نوشتن نیستم

1398/8/8 16:43
نویسنده : Queen Mahdis
162 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از پنجره ی اتاقم باد اومد تو خورد به صورتم یهو رفتم تو فکر...یاد روزایی افتادم که تو شهر خودمون با بابا میرفتیم کوه!(چون شهر ما خیلی گرم بود فقط پاییز زمستون وبهار میتونستیم بریم)اون روزا یه کلاه سرم میزاشتم و با یه آب معدنی میرفتیم بالا بالاها تا اونجایی که اون دوتا درخت که مرد قدیمی(به قول دختر عموم)کاشته بود میرسیدیم!فصل بهار به کرم های پشمالویی میومدن از زیر سنگا بیرون به طوری که من یه مدت فقط به امید اون کرم پشمالو ها میرفتم کوه...💙یادش بخیر!هوا سرد بودو زود شب میشد میرفتیم ودم دمای غروب میومدیم خونه بعد میرفتم حموم و آماده میشدم میرفتم تو کوچه پیش بچه ها!چقد می خندیدیم وقتی میرفتیم کوه پاییزا یه درخت هایی بود به اسم درخت زالزالک زالزالک هایه بعضی درختا حسابی درشت و خوش مزه بود امروز دلم برای مزه زالزالک ها هم تنگ شد......من خیلی خاطره دارم که وقت کنم میخوام بنویسم:)الانم پاییزه ولی شبیه اون سالا نیست دیگه نه زالزالکی هست ونه کرمی!

پسندها (8)

نظرات (2)

♡fatemeh♡♡fatemeh♡
8 آبان 98 17:34
🌷💐🌷💐🌷
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
8 آبان 98 18:31
آخی! امیدوارم همه ی روزات پر از شادی و خاطرات خوب باشه
Queen Mahdis
پاسخ
مرسی عزیزم🙏